کنار پنجره می کنار پنجره می ایستم و حس میکنمت از دور
پُر می شم از گریه و تردید و حالم میشه ناجور
بخار نفسهام روی شیشه ی سرد پنجره
بارون می شَنو گریه می کنن واسه مرد بی حنجره
بوی عطر پیراهنت فضای اتاقمو پُر کرده
همش با خودم میگم تا عطرش نرفته الهی که برگرده
خدا کنه یه قاصدک بیاد و خیسیه چشمامو ببینه
بِره و بهش بگه اون نیمه که دنبالش می گردی همینه
ولی حیف،تا اونجایی که چشمم می بینه قاصدکی نیست
واسه دل تنها و خسته اگه نیمه ای باشه موندگار نیست
اما من خوشَم،تو همین فضای ناامیدی
کاش می شدکه بفهمم که تو دل و به کی میدیواسه دل تنها و خسته اگه نیمه ای باشه موندگار نیست
اما من خوشَم،تو همین فضای ناامیدی
کاش می شدکه بفهمم که تو دل و به کی میدی
فروشگاه